خود من تا مدتها به این فکر میکردم که چهطور میتوانم سبک «آموزشپنهان» را به والدینی که به هر حال کار و تخصص آنها چیز دیگری است و در زمینهی آموزش بچهها تخصص ندارند یا آموزگاران و مدیرانی که به هر شکلی سالها دربارهی آموزش به شیوهی دیگری فکر کرده و تنها مرجع و معیار آنها در آموزش بچهها کتابهای درسی و روش تدریسهای رسمی آموزش و پرورش و تجربیات همکاران با سابقه بوده، معرفی کنم.
با خودم میگفتم به هر حال در نگاه عمومی جامعهی ما کاربرگ آموزشی یعنی یک سری برگهها که روی آنها یک سری سؤالات درسی نوشته شده و قرار است دانشآموزان به سوالات جواب بدهند.
در واقع همهی کاربرگها کاغذ هستند و ابزار استفاده از آنها مداد و پاک کن؛ چه طور میتوان تفاوت محتوا و تأثیر آن را در چند جمله توضیح داد.
این نوع از فکر به من اجازه نمیداد با قدرت سبک کارم و محتوایی را که برای بچهها آماده کردهام، معرفی و ارائه کنم.
اما امروز به این یقین رسیدهام که سطح آگاهی در جامعهی ما بالا رفته و در میان همهی کسانی که به نوعی درگیر آموزش بچهها هستند، افراد زیادی هستند که ضعفها و نارساییهای موجود در وضعیت آموزشی را با تمام وجود درک کردهاند و آگاهانه جویای محتوای ارزشمند و متفاوت از آنچه که همیشه بوده، هستند.
من به این یقین رسیدم که هستند کسانی که به اثر یک محصول نگاه میکنند نه به شکل ظاهری و نوع بستهبندی آن.
کسانی که وقتی به جایی اشاره میکنی، به نوک انگشتت نگاه نمیکنند و ناخودآگاه میدانند منظور تو از از این اشاره کجاست و به چه دلیلی به آن نقطه اشاره میکنی.
پس در این لحظه با ایمان و قدرت میتوانم، سبک کاربرگهای آموزشی «آموزش پنهان» و تفاوت آنها را با آنچه که پیش از این به عنوان کاربرگ آموزشی تعریف شده بود، به شما دوست خوبم که تا اینجا با من همراه شدهاید، توضیح بدهم.
«آموزشپنهان» چیست؟
قبل از هر چیزی باید بگویم، «آموزش پنهان» در واقع یک سبک یادگیری است و نه صرفاً یک سبک کاربرگنویسی؛ در واقع «آموزشپنهان» همان مسیر طبیعی یادگیری و شناخت انسان است که من سعی کردهام به خوبی آن را در زمینهی رشد بچهها درک کنم و بر اساس آن کاربرگ بنویسم.
کلمهی «آموزش پنهان» توصیف من از مسیر طبیعی یادگیری است که در آن افراد به واسطهی سر و کار داشتن مناسب و مستمر با یک موضوع جدید، ناخودآگاه در بستر یادگیری آن موضوع قرار میگیرند و در درک و کاربرد آن به تسلط میرسند؛ بدون این که خودشان بدانند که دقیقاً کی و چهطور این اتفاق برایشان رخ داده و این درک عمیق در ذهن آنها شکل گرفته است.
مطمئناً همه ما در مورد موضوعات مختلفی، تجربهای از این جنس یادگیری داریم.
به عنوان مثال یاد گرفتن رانندگی را در نظر بگیرید.
یک گروه از افراد از روز اول به آموزشگاه رانندگی رفته و طبق قاعدهی مرسوم ابتدا آییننامه و قوانین رانندگی را به صورت تئوری یاد میگیرند و بعد هم به طور عملی در کنار یک مربی و با یک ماشین مخصوص تعلیم رانندگی، آموزش میبینند تا بتوانند نحوهی کنترل و استفاده از یک ماشین را یاد بگیرند.
این افراد بعد از یادگرفتن اصول اولیهی رانندگی و رسیدن به یک مهارت نسبی در کنترل ماشین و استفاده از آن، گواهینامهی رانندگی میگیرند و اگر به مرور در شرایط مختلف و به طور مستمر رانندگی را تمرین کنند، حتماً پس از مدتی رانندهی توانایی خواهند شد ولی اگر بعد از این آموزشها، مدتی با ماشین و رانندگی سر و کار نداشته باشند، به راحتی، آنچه را که یاد گرفته بودند، به دست فراموشی میسپارند.
و اما…
یک گروه دیگر نوجوانهای عاشق رانندگی هستند که از سن کم، در جاهای خلوت با ماشین پدر رانندگی کرده و خودشان را در رانندگی محک زدهاند.
این افراد به تجربه و آزمون و خطا، خودشان رانندگی را میآموزند و به نوعی اول رانندهی ماهری میشوند که به رانندگی و هدایت ماشین زیر پایشان تسلط دارند و بعد قوانین و اصول رانندگی در شهر و جاده را یاد میگیرند.
این افراد هیچ وقت احساس نکردهاند که تحت تعلیم رانندگی هستند و در واقع هربار که فرصتی برای نشستن پشت فرمان ماشین برایشان فراهم میشده، احساس اشتیاق به رانندگی در وجود آنها موج میزده و از نظر خودشان از همان اول در حال رانندگی بودهاند.
حتی اگر بارها و بارها ماشین خاموش میشده و مجبور بودهاند از اول استارت بزنند، باز هم احساس این که کسی آنها را تحت آموزش و تعلیم قرار داده و باید با تمرین زیاد یادبگیرند، نداشتهاند؛ با وجود این که قطعاً در کنار آنها هم کسی بوده که اصول اولیهی روشن کردن و استفاده از ماشین را به آنها توضیح داده است.
این افراد حتی نمیتوانند بگویند دقیقاً از کدام لحظهی خاص و کجا رانندهی توانا و ماهری شدهاند و همیشه از فرایند یادگرفتن رانندگی خود، به عنوان یک خاطرهی شیرین یاد خواهند کرد.
مطمئنم اگر شما هم به موضوعات مختلفی که زمانی برایتان جدید بوده و الان به آنها تسلط دارید فکر کنید، حتماً میتوانید مثالهایی از این جنس یادگیری عمیق و «آموزشپنهان» در زندگی خودتان پیدا کنید؛ یادگیریهایی که در اثر درگیر شدن مستقیم شما با آن موضوع جدید، به طور طبیعی و خودآموز اتفاق افتاده، نه بر اساس آموزش مستقیم و تئوری.
مثالهایی که در مورد تجربیات شخصی خودتان به یاد میآورید، به شما کمک میکند تا توضیحاتی را که در ادامه راجع به آموزش بچهها میدهم، عمیقتر و بهتر درک کنید.
هدف من از بیان این مثالها این بود که به شما بگویم، «آموزشپنهان» یک سبک یادگیری جدید و عجیب نیست که من یا شخص دیگری آن را اختراع کرده باشیم؛ بلکه همان فرایند طبیعی است که در ذهن انسان برای یادگیری و درک مفاهیم و مهارتهای جدید اتفاق میافتد و همهی ما خیلی از تواناییها و مهارتهایی را که امروز داریم، از همین مسیر یادگرفتهایم.
البته این نوع یادگیری در صورتی اتفاق میافتد که بستر مساعدی برای تجربه و یادگیری فرد فراهم باشد و از سوی دیگران احساس اضطرار و مداخلههای نابهجا، به شکل توضیحات و آموزشهای اضافی، اتفاق نیفتد.
مثلاً در موضوع یادگیری رانندگی برای نوجوانی که عاشق رانندگی است و پتاسیل خوبی هم برای رانندگی دارد، اگر ماشینی در اختیارش نباشد و فرصتی برای آزمون و خطا نداشته باشد یا والدین سختگیری کنارش باشند که آنها بخواهند خودشان نقش مربی تعلیم رانندگی را ایفا کنند، چنین تجربهی لذت بخشی از یادگیری رقم نمیخورد.
کاری که من به اتفاق یکی از دوستانم انجام دادیم، این بود که این موضوع طبیعی را عمیقاً درک کردیم و سعی کردیم در ارتباط با بچهها و آموزش مفاهیم و موضوعات درسی مختلف به آنها، مسیر طبیعی یادگیری هر یک از مفاهیم را پیدا کنیم .
هدف ما این بود که بتوانیم با هدایت بچهها در این مسیر طبیعی یادگیری و درک مفاهیم، بستری فراهم کنیم که خودشان با اشتیاق دست به آزمون و خطا بزنند و بدون این که بدانند تحت تعلیم هستند، به تسلط و یادگیری مفاهیم مورد نظر برسند.
داستان شکلگیری کاربرگهای «آموزشپنهان»:
داستان تألیف کاربرگهای «آموزشپنهان» از زمانی شروع شد که ما ضمن کار کردن در مدرسه -به عنوان معاون آموزشی و مسئول هماهنگ کردن وضعیت آموزشی همهی کلاسها در هر پایهی تحصیلی- تلاش میکردیم برای آموزش مفاهیم به بچهها از همین مسیر طبیعی یادگیری که به خوبی آن را درک کرده بودیم، پیش برویم اما در عمل به دلایل مختلف کار به خوبی پیش نمیرفت.
در نهایت به این نتیجه رسیدیم که در شرایط آموزشی فعلی مدارس ما، با این سیستم فرسوده و ساختار سنتی نظام آموزشی ما، عملاً هر تلاشی برای آموزش بهتر و رفع ضعفهایی که در آموزش بچهها میدیدیم، بینتیجه است .
ما نمیتوانستیم آنچه را که خودمان دربارهی فرایند طبیعی یادگیری و پلههای درک مفاهیم ریاضی مثل مفهوم عدد و همچنین مهارتهای زبانآموزی و سایر موضوعات آموزشی، به تجربه و آزمون و خطای چند ساله فهمیده بودیم، در چند دقیقه یا نهایتاً چند جلسه به تک تک والدین و آموزگاران توضیح بدهیم و انتظار داشته باشیم، به حدی از درک و تسلط برسند که بتوانند در هر مرحله از رشد و آموزش فرزندان یا دانش آموزان خود، کار درست و هماهنگ با مسیر طبیعی یادگیری آنها را انجام بدهند.
همهی اینها در حالی بود که ما مدام در حال توضیح دادن و روشن کردن مسیر یادگیری بچهها به همکاران و والدین بودیم و آن عزیزان هم با تمام وجود پذیرای این توضیحات بودند و سعی میکردند به آنها عمل کنند؛ اما فارغ از برداشتهای اشتباه و چالشهایی از این نوع که گه گاه پیش میآمد، هر بار چهاچوب رسمی تعیین شده برای هر پایهی تحصیلی از کتابهای درسی و آزمونها گرفته تا فشار درسی که به بچهها تحمیل میکرد، همگی ما را در این مسیر به بنبست میرساند.
طبیعی بود که ما به دنبال راهحلی بگردیم که بتوانیم آنچه را در مورد روند طبیعی یادگیری بچهها یاد گرفتهایم، به شکلی فراگیر،ساده و قابل دسترس برای خود بچهها، در مسیر رشد و آموزش آنها فراهم کنیم؛ به طوری که تأثیر عوامل دیگر مثل بزرگترها، مدرسه و… را به حداقل برسانیم.
بهترین ابزار برای این که بچهها را در مسیر مورد نظر با خود همراه کنیم، فارغ از همهی دغدغهها و شرایط موجود، مداد و کاغذ بود. ابزاری که در دسترس همه بود و به ما کمک میکرد بتوانیم بدون واسطه با خود بچهها ارتباط برقرار کنیم.
ما در یک پروسهی چند ساله سعی کردیم کاربرگهایی بنویسیم که فعالیتهای آنها قدم به قدم بچهها را در مسیر فکر کردن و سر و کار داشتن با مفاهیم آموزشی مورد نظر پیش ببرد و در واقع بستر یادگیری مناسبی را که برای یادگیری طبیعی مفاهیم نیاز دارند، به این شکل فراهم کنیم.
در حالیکه طبق آنچه که قبلا گفتم برای انجام فعالیتها هیچ احتیاجی به آموزش دیدن توسط دیگران نداشته باشند.
ظاهر فعالیتها آن قدر ساده و قابل فهم باشد که بچهها بتوانند با تکیه بر دانستههای خود و تحلیل اندک آنها، به راحتی به فعالیتها پاسخ بدهند؛ اما به مرور و در اثر استمرار در انجام این نوع فعالیتهای ساده و لذتبخش و در عین حال متنوع و چالش برانگیز، به تسلط و یادگیری مفاهیم و مهارت های مورد نظر برسند.
این طور شد که ما نوشتن کاربرگهای آموزش پنهان را شروع کردیم. کاربرگهایی که میتواند به عنوان ابزاری برای آموزش صحیح و روان به بچهها در هر شرایطی و در هر نقطهای از کشورمان مورد استفاده قرار بگیرد.
تنها چیزی که بچهها برای بهره بردن از این ابزار آموزشی مؤثر و ارزشمند، به آن نیاز دارند، این است که اوایل تا وقتی که خودشان خواندن را یاد میگیرند، یک فرد بزرگسال تیتر هر سؤال را برای آنها بخواند.
به مرور و در حین استفادهی بچهها از کاربرگها دریافتیم این کاربرگها، علاوه بر این که یک ابزار «آموزشپنهان» برای آموزش به بچهها هستند، آموزشِ پنهانی هم برای والدین یا آموزگارانی که دورادور شاهد انجام فعالیتها توسط بچهها میباشند، هستند.
در حقیقت آنها در طول این مسیر، با دیدن روند رشد بچهها و نوع سؤالات، مسیر صحیح و طبیعی رشد و یادگیری بچهها را عملاً میدیدند و میشناختند.
این نوع از تجربیات ما را به یقین رساند که کاربرگهای «آموزش پنهان» میتواند یک ابزار آموزشی مؤثر، هم برای آموزش بچهها و هم برای آموزش والدین و آموزگاران باشد و چه بسا روزی بتواند به عنوان یه راهحل برای گذر نظام آموزشی ما از وضعیت موجود به شرایطی بهتر و با آسیبهای کمتر برای بچهها، مورد استفاده قرار بگیرد.
بعد از همهی این تجربیات زیبا و ارزشمند، هر یک از ما تصمیم گرفتهایم از طریق وبسایت شخصی خود، به معرفی و گسترش سبک «آموزشپنهان» و کاربرگهای «آموزشپنهان» بپردازیم.
marziyekazemi.ir مرضیه کاظمی
doranetalayi.ir ملیحه پورنامداری
امیدوارم توضیحاتم برای شما واضح و مفید بوده باشد.
اگر جایی از توضیحاتم برای شما مبهم یا سؤال برانگیز بود، در قسمت دیدگاه همین صفحه بنویسید تا هم به سؤال شما دوست عزیز پاسخ بدهم و هم بتوانم به مرور محتوای این صفحه را برای دوستانی که در آینده این مقاله را مطالعه میکنند، بهبود ببخشم.






